Friday, July 31, 2009

شب داغونی ها!

دلم می‌خواد از الان که ساعت 12 هست تا فردا صبح داریوش گوش بدم!!!!!

این همه جوخه،‌این همه دار،‌این همه مرگ،‌این همه عاشق خفته در خون!
این همه زندان این همه درد،‌این همه خشم، نعره‌‌هایت کو خاک گلگون؟
شب هق‌هق،‌شب پرپر زدن چلچله‌هاست، از غزل گریه پرم،‌ خانه‌ی هم غصه کجاست؟

رسول رستاخیز


ای ابرمرد مشرقی،‌ای کوه!

ای نگهبان قدسی خورشید!

روشنایی آتش زرتشت،‌

یادگار صداقت جمشید!

ناجی سربلندی انسان،

ای تو پیغمبر اهورایی!

ای برای تو این هیولا،

همه کوکی، همه مقوایی!

با کتاب ترانه‌های من،

نه قصیده،‌غزل سپاس توست!

مرد اسطوره‌ای شعر من،

مخمل قلب من لباس توست!

با کتاب مادربزرگ من، قصه‌ی رویش تباهی‌هاست!

قصه‌ی امتداد شب تا شب، قصه‌ی آخر سیاهی‌هاست!

دفتر کهنه‌ی پدر اما،پر سوال و گلایه و تردید!

حرف اگر هست،‌حرف تنهایی!

حرف پایان و حسرت و امید!

با پدر آرزوی باغی بود،

روی خاکی که شکل مردن داشت!

بس که تن تشنه بود خاک من،

پدرم شوق جان سپردن داشت!

با من اما، سبد سبد میوه،

از درخت غرور باغ انسان،

کوزه کوزه زلال نور و عشق،

برای قلب تشنه‌ی تو!

با کتاب ترانه‌های من،

نه قصیده،‌غزل سپاس توست!

مرد اسطوره‌ای شعر من،

مخمل قلب من لباس توست!

مشرقی مرد پاسدار شهر،

معنی جاودانه‌ی اعجاز

خاک اگر خنده کرد و گندم داد

از تو بود ای بزرگ باران ساز!

ای رسول بزر گ رستاخیز!

دست حق بهترین سلاح توست!

فاتح پاک در زمان جاری،

رخش تاریخ ذوالجنان توست!


Thursday, July 30, 2009

آغاز

سلام
اومدم اینجا...
آخه 360 را بستن! نامردا....