Sunday, September 13, 2009

عصبی بلاگ!

خوشحالم که این دوره انجمن داره تموم میشه! خوشحالم که از دو ماه دیگه، مسئولیت من تموم میشه!
خوشحالم که دارم می‌رم کنار،‌واسه این که با این وضعیت مزخرفی که دانشگاه پیدا کرده، بودن توی یک نهاد دانشجویی نتیجه‌اش فقط خجالت از بقیه بچه‌هاست، خجالت به خاطر این که تمام جنبه‌های دانشگاه داره به سمتی پیش میره هر چیزیش گزینشی شده! و تو هیچ غلطی نمی تونی بکنی،‌نمونه اش این که یه بسیجی که یه روز از عمرش را تو خوابگاه نگذرونده بیاد بشه مسئول ثبت نام خوابگاه و وقتی والدین ازش سوال می‌کنن مثل گاو بگه نمی‌دونم!! حقم داره بنده خدا، آخه اومده از همین روز اول گند بزنه تو ورودی ‌شون!
از ثبت نام ورودی های جدید که با این بامبول جدیدشون!
از رونمایی از مجسمه‌ی شهیدانی که هنوز دوستان ما به خاطر اعتراض به این عمل توی زندان هستند!
از عوض شدن مسئول اداره المپیادها و انجمن های علمی که یک بسیجی نجس را جاش گذاشتن!
از این که این مرتیکه آرزو توی تمام کارهای ما دست می بره!!!

نا امیدم! واسه این که مطمئنم اگه فردا بخوان اساتید دانشکده تصفیه کنن هیچ کدوم از بچه‌ها صداش در نمیاد!! آخه مگه میشه دانشکده ‌مون را بدون حضور ...و .... هم تصور کرد!!!!

خوشحالم که دیگه احمقی مثل روغنی زاد نیست که دائم بیاد زر بزنه!!!
تمام تلاشم را کردم که این ثبت نام به خوبی انجام بشه، با کمک شورا! و چقدر هم خوب برنامه ریزی کرده بودیم! ولی با این حماقت‌های مسئولان بی شعور دانشگاه، رابطه دوستی ما زیر سوال میره!!!
دلم برای بچه‌های 88 میسوزه که دارن توی این فضا میان دانشگاه!!! روز ثبت نام من واسم یه روز خاطره انگیز بود!!!‌ حرف های وحید نیا، شوخی‌های سپیده، و آخر از همه حرف های احسان که وقتی حرف زد همه ساکت بودن و می ‌تونستی حس کنی که احسان خیرخواه بودن یعنی چی !!!! اما حالا چی ؟ رهایی ارزش داشت به خاطر این که بخوای شورت اون مجسمه را بکشی پایین گند بزنی تو روز اول دانشگاه 1000 تا دانشجو؟


Friday, August 28, 2009

جنگل

پشت سر، پشت سر، پشت سر جهنمه!
روبرو، روبرو قتل گاه آدمه!

روح جنگل سیاه با دست شاخه‌هاش داره
روحم رو از من می‌گیره!
تا یه لحظه می‌مونم، چغد‌ها تو گوش هم می‌گن: پلنگ زخمی می میره!
راه رفتن دیگه نیست حجله پوسیدن من،‌جنگله پیره!!

پشت سر،‌پشت سر، پشت سر جهنمه!
روبرو، روبرو قتل گاه آدمه!!

قلب ماه سر به زیر، به دار شاخه‌ها اسیر
غروبشو،‌من می بینم!!

ترس رفتن تو تنم،‌وحشت موندن تو دلم! تاب برگشتن می‌میرم!
هر قدم به هر قدم،‌لحظه به لحظه سایه‌ی دشمن می‌بینم!

پشت سر،‌پشت سر،‌پشت سر جهنمه!
روبرو، روبرو، قتل گاه آدمه!

Thursday, August 27, 2009

احمق

بیا احمق آقا!‌این هم نتیجه ی خوبی‌هات!!!
مگه این حرفارو داش ایمان قبلاً بهت نگفته بود! تو خرفت گوش نکردی!!!

از این به بعد اگه داش ایمان بهت حرفی زد به جای این که تو ذهنت بگی : نه داش ایمان متوجه نیست!!
به خود احمقت بگو که داش ایمان می‌فهمه و تویی که نمی‌فهمی!!
آخ داش ایمان! داش ایمان! داش ایمان!

Wednesday, August 26, 2009

بی دادگاه

تصفیه‌ای که داره درون نظام رخ میده تنها نتیجه‌اش اینه که مردم وقتی احساس کنن که این سران اصلاحات دیگه هیچ دینی نسبت به جمهوری اسلامی ندارن،‌بیشتر ازشون حمایت می‌کنن و برای مردم محبوب تر میشن...
زین پس به جای شعار : حجاریان قربانی جانیان
می‌گوییم: حجاریان قربانی حاجیان

راستی دقت کردی چرا این خانواده‌های بسیجی این قدر بچه دارن؟ ازشون برای رای دادن و کتک زدن استفاده می‌کنن...
تو محله‌ی ما یه مسجد هست که آقای به اصطلاح خادمش هر 2 سال یک بار بچه دار میشه،‌انگار که خانم مزرعه تشریف دارن و باید کشت سالیانه توش انجام داد.

Monday, August 24, 2009

deltange Sci-fi

سفیرایم کجاست؟
آندوریلم کجاست؟
خودم کجام؟

Saturday, August 22, 2009

rameezoon

ماه رمضون!
بدیش اینه که هر لحظه که دلت خواست نمی‌تونی بری نارسیس!
خوبیش هم اینه که کلی خرج‌هامون کم میشه!

خیلی جالبه که اولین افطار ماه رمضون را با آهنگ نیناش ناش ساسی مانکن شروع کنی؟
استخر امشب خیلی حال داد!مخصوصاً‌ نارسیس بعدش! حاج مهدی ترکوند،‌نگاه کن!

خدایا یه کاری کن اون چیزایی را که من قرار نیست بفهمم، نفهمم! یعنی به عبارت دیگر دوستان طوری رفتار کنند که وقتی قراره بنده پیچونده بشم، خودم چیزی نفهمم!

در ضمن تو ماه رمضون هرکی از ساعت چهار و نیم تا دم افطار زنگ یا اس.ام.اس بزنه، فحش مادر میدم!

Tuesday, August 18, 2009

خدا خراب کند
خدا خراب کند
خانه کسی که مملکتی
برای مصلحت خویش خانه یغما کرد

جمعه خونین



توی قاب خیس این پنجره‌ها
عکسی از جمعه غمگین می‌بینم
چه سیاهه به تنش رخت عزا!
تو چشماش ابرای سنگین می‌بینم!

داره از ابر سیاه خون می‌چکه!
جمعه ها ی خون جا بارون می‌چکه!
نفسم در نمیاد، جمعه ها سر نمیاد!
کاش می‌بستم چشمامو،‌این ازم بر نمیاد!
داره از ابر سیاه خون می چکه!
جمعه ها خون جاری بارون می‌چکه!!

عمر جمعه به هزار سال میرسه!
جمعه ها غم دیگه بیداد می کنه!
آدم از دست خودش خسته میشه
با لب های بسته فریاد می کنه


داره از ابر سیاه خون می چکه
جمعه ها خون جای بارون می چکه!
جمعه وقت رفتنه،‌موسم دل کندنه
خنجر از پشت می زنه اون که همراه منه!
داره از ابر سیاه خون می چکه!
جمعه هاخون جای بارون می چکه!




Saturday, August 15, 2009

سلام
آهاي مردم! آهاي مردم!
دلم گرفته!! بد جوري! حوصله هيچ كس و هيچ لحظه اي را ندارم!!
با اين كه هر روزم متنوع تر از روز قبلش هست، ولي واقعاً دارم ديوونه ميشم! احساسم يه چيزي بين دلتنگي و افسردگي هست!

ديروز برام بيشتر معلوم شد كه بابام چقدر مرد هست! با اين كه به پرايد ميگه پرايت!!! با اين كه به من هميشه كم پول ميداد و هميشه شخصيت منو خرد ميكنه ولي خيلي خوبه!!! به فكر همه هست!

دلم تنگه! دلم ميخواد يه صبح تا شب تو خيابونا راه برم! كاشكي فقط هوا يه كم خنك تر بود!

الان دلم نميخواد هيچ جا باشم، دلم ميخواد تو خودم غرق بشم!!! بدون وجود هيچ كسي و دائم به خودم فحش بدم! فقط اين جوري خالي ميشم!!!
تف به اين زندگي!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
هنوزم هم نفهميدم كه تو زندگي دنبال چي هستم!
برو بمير، مرتيكه خيكي احمق خرخون لج باز بيشعور!
برو بمير فرهود!!!!!

تا ديدم مي خواي بري، دلم راهت را سد نكرد!
برو فردا مال تو، ديگه اينجا بر نگرد!

خوبي اين كه عيد تو خونه تنها بموني اينه كه مي توني داد بزني، مي توني هر چه قدر دلت مي خواد آهنگ ((كي اشكاتو پاك مي كنه)) را گوش بدي و باهاش داد بزني..................روي رقص شاپرك-زير بارون چشمات- دل من مي لرزه-واسه بوسه رو لبات
كاشكي مي شد اينا يه دو روز برن مسافرت! تا من بتونم داد بزنم!!! آي داد بزنم، آي داد بزنم اونقدر كه خفه بشم و بميرم!!!

آخ داش ايمان چقدر راست ميگي! هن............!
و البته يه چيز ديگه هم ميگي كه به اونها نبايد اطمينان كرد!
آخ داش ايمان! داش ايمان! داش ايمان!

بر مي گردم

به زودي بلاگ گنده اي خواهم نوشت!

بلاگي خواهم نوشت- مي اندازمش به آب!

Monday, August 10, 2009

من که ادعا نکردم!

بلاگ های عاشقونه، بی نشونه، بی بهونه!
من که ادعا نکردم، نمی گم گناه نکردم!

Saturday, August 8, 2009

پسرم

خونه خالی، خونه سرده خونه سرد و سوت و کوره!
با امید آینه دل، واسه من سنگ صبوره!

پسرم وقتی که تو دنیا بیای چراغ خونه ام را روشن می کنی!
پسرم وقتی بیای با خنده هات به دلم رنگ جوونی می زنی!
پسر، پسر، زندگیم را پر میکنه!
پسر، پسر قند عسل میشی برام!
عصای دستم میشی تا بزرگ شدی
من از خدا غیر تو چیزی نمی خوام!

پی نوشت: خبری نیست ها، این نوشته همین جوریه!!!

بترسید، بترسید ما همه با هم هستیم!

نه تیر و دشنه، نه دار و زندان
ستاره ها را از شب نترسون
ما ستاره ایم، ما را از شب، از جهالت، از این هیکل گنده های 400 کیلویی نترسون!!!

چه ترسی داره بوسه بر لب خونین آزادی، چرا وحشت کنم از عشق، چرا برگردم از شادی !!!
به خاک افتادن از عشق، پر و بال ماست به معراج!

Friday, August 7, 2009

آخ که چقدر شبیه اونی....

امروز وقتی خواستم برم، گریه ات گرفت!!!
دیدن اشک تو چشم های قشنگت بدجوری دلم را لرزوند!
قول می دم برگردم، زوده زود!!!

می دونستی خیلی شبیه اون هستی؟

:D


شب‌ها تو خواب در حال دنبال کردن مسیرهای پی اند آی دی (1) هستم.
تازه می‌فهمم که چقدر بوقیم و چقدر تو دانشگاه بهمون چرت و پرت می‌گن!
تازه من سعی می‌کنم که همه چیز را یاد بگیرم،‌وای به حال بقیه!!!
این هم فصل جدیدی از زندگی هست،‌باید باهاش ساخت، هر چند که خیلی شیرینه!!!

1- P & ID: pipe & instruments Diagram

Sunday, August 2, 2009

ابطحی


آقای ابطحی ما دوستت داریم
مهم نیست که مجبورت کردن اینارو بگی!
ما دوستت داریم، ما دروغگویی تو را دوست داریم!
ما از نوعی دیگری از دروغ متنفریم!‌ما از صدا و سیما متنفریم! از بسیج،‌از سپاه ... متنفریم!
آقای ابطحی زودتر اعتراف کن و بیا بیرون!
پی نوشت: الان تلویزیون داره اعترافات را نشون می‌ده... باور نمی‌کنم!!!!

Saturday, August 1, 2009

دلتنگی، بی کسی و .....

خیلی سخته که این همه آدم کنارت باشن، این همه دوستشون داشته باشی، ولی هر چند یه بار احساس کنی چقدر تنهایی و هیچ کدوم از این آدما نمی‌تونن اون کسی باشن که وقتی حالت گرفته است.... ولش کن!

باز خوبه حداقل یکی هست که دلم خوشه خودم مثل برادر دوستش دارم.... کسی که با فکرش آروم میشم!!

پی نوشت: نیک آذرخیلی نامردی!!!!!

Friday, July 31, 2009

شب داغونی ها!

دلم می‌خواد از الان که ساعت 12 هست تا فردا صبح داریوش گوش بدم!!!!!

این همه جوخه،‌این همه دار،‌این همه مرگ،‌این همه عاشق خفته در خون!
این همه زندان این همه درد،‌این همه خشم، نعره‌‌هایت کو خاک گلگون؟
شب هق‌هق،‌شب پرپر زدن چلچله‌هاست، از غزل گریه پرم،‌ خانه‌ی هم غصه کجاست؟

رسول رستاخیز


ای ابرمرد مشرقی،‌ای کوه!

ای نگهبان قدسی خورشید!

روشنایی آتش زرتشت،‌

یادگار صداقت جمشید!

ناجی سربلندی انسان،

ای تو پیغمبر اهورایی!

ای برای تو این هیولا،

همه کوکی، همه مقوایی!

با کتاب ترانه‌های من،

نه قصیده،‌غزل سپاس توست!

مرد اسطوره‌ای شعر من،

مخمل قلب من لباس توست!

با کتاب مادربزرگ من، قصه‌ی رویش تباهی‌هاست!

قصه‌ی امتداد شب تا شب، قصه‌ی آخر سیاهی‌هاست!

دفتر کهنه‌ی پدر اما،پر سوال و گلایه و تردید!

حرف اگر هست،‌حرف تنهایی!

حرف پایان و حسرت و امید!

با پدر آرزوی باغی بود،

روی خاکی که شکل مردن داشت!

بس که تن تشنه بود خاک من،

پدرم شوق جان سپردن داشت!

با من اما، سبد سبد میوه،

از درخت غرور باغ انسان،

کوزه کوزه زلال نور و عشق،

برای قلب تشنه‌ی تو!

با کتاب ترانه‌های من،

نه قصیده،‌غزل سپاس توست!

مرد اسطوره‌ای شعر من،

مخمل قلب من لباس توست!

مشرقی مرد پاسدار شهر،

معنی جاودانه‌ی اعجاز

خاک اگر خنده کرد و گندم داد

از تو بود ای بزرگ باران ساز!

ای رسول بزر گ رستاخیز!

دست حق بهترین سلاح توست!

فاتح پاک در زمان جاری،

رخش تاریخ ذوالجنان توست!


Thursday, July 30, 2009

آغاز

سلام
اومدم اینجا...
آخه 360 را بستن! نامردا....